شهید گمنامی که نشانی مزارش را داد!

کانون فرهنگی هنری عاشقان ولایت مسجد الرضا (ع) شهرکرد

کانون فرهنگی هنری

شهید گمنامی که نشانی مزارش را داد!

کانون مسجد الرضا(ع)
کانون فرهنگی هنری عاشقان ولایت مسجد الرضا (ع) شهرکرد کانون فرهنگی هنری

شهید گمنامی که نشانی مزارش را داد!

  شهید حمید (حسین) عرب نژاد، فرزند اکبر، متولد سال 1345 در شهر خانوک از توابع استان کرمان، با آغاز جنگ تحمیلی و فرمان بسیج از سوی امام خمینی(ره) مدرسه را رها کرد و راهی دانشگاه عشق (جبهه) شد. در عملیات بیت المقدس، یک شب مانده به آزادی خرمشهر به آسمان حضرت دوست نقب زد. شهید «حمید عرب نژاد» در این عملیات مفقودالاثر و پس از 24 سال به عنوان «شهيد گمنام» بر دوش مردم روزه دار تهران تشییع و در مسجد فائق دفن شد.
 
به گزارش خبرنگار «تابناك»، آقای یزدی زاده از اهالی کاظم آباد (35 کیلومتری کرمان) می‌گوید: شبی داشتم از تلویزیون مراسم تشییع شهدا را نگاه می‌کردم. دلم گرفت و حال عجیبی به من دست داد. با خودم گفتم کاش من هم در جمع این مردم برای تشییع و خاکسپاری شهدا حاضر بودم و با همان حال خوابیدم. در عالم خواب، همان تشییع با شکوه را دیدم ولی با عظمت تر، پس از تشییع، یک برادر پاسدار آمد و گفت: با شما کار دارند. وقتی رفتم، به من گفتند: شما باید خاکسپاری شهدا را انجام دهی.

زیر لب شروع کردم به خواندن اشعاری پيرامون امام حسین (ع) و گودال قتلگاه و همزمان شهدا را درون قبر قرار می‌گذاشتم. سومین شهید را که گذاشتم، یکباره متوجه شدم قبر روشن و به اندازه یک اتاق بزرگ شد.

چند لحظه بعد شهید بر تختی نشست. ترس بر من غلبه کرد؛ خواستم از قبر بیرون شوم و یک دفعه به خودم آمدم و گفتم که شهید که ترس ندارد. برگشتم. شهید به من گفت: «همان شعر‌هایی که زمزمه می‌کردی بخوان».

من می‌خواندم و او سینه می‌زد. پس از چند لحظه گفت: «از تو یک خواهش دارم. من حسین اکبر هستم، بچه خانوک. باید بروی به پدرم بگویی که من در اینجا دفن هستم و نفر سومم.»


تأکید کرد که حتما بروم و در مقابل به من قول شفاعت داد. از خواب بیدار شدم، گریه می‌کردم ساعت 5/ 1 بامداد بود. خانمم بیدار شد. برای او خوابم را تعریف کردم.

دو روز بعد، از برادر همسرم خواستم که برود و به خانواده شهید خبر بدهید، چند روز گذشت و خبری نشد. خودم با موتور سیکلت رفتم خانوک.

نشاني شهيد را از چند نفر پرسیدم. با توجه به گذشت 24 سال کسی یادش نبود. رفتم گلزار شهدا آنجا هم چيزي دستگيرم نشد. تا اينكه از یک نفر پرسیدم. او گفت: «به این نام یک نفر را دفن کرده‌اند. جنازه اش را همان سالها آورده‌اند با ناامیدی برگشتم به طرف کاظم آباد.»

همسرم گفت: «باید از یک فرد مسن تر مي پرسيدي». 
دوباره با همسرم به خانوك رفتيم. از یک نفر داشت از روبه رو می‌آمد، پرسیدم: «آیا شما شهیدی به نام حسین اکبر می‌شناسی که مفقود باشد.»

گفت: «بله! پسر خواهرم است.»

گفتم: «با پدر ایشان کار دارم.» تا اين جمله را گفتم، ماشینی از راه رسید. پدر شهید بود. به اتفاق هم به خانه ایشان رفتیم و من جریان خواب را تعریف کردم. چند عکس شهید آنجا بود. به همسرم در گوشی گفتم: «شهیدی که خواب دیدم بین اینها نیست.» 

پدر شهید متوجه شد و رفت عکس دیگری را آورد و دیدم همان عکس شهیدی است که من در خواب دیده ام.

یکی از همرزمان شهید در ادامه این جریان می‌گوید: پدر شهید با من تماس گرفت و موضوع خواب را گفت. بنا شد در این باره تحقیق شود. بلافاصله از طریق هیأت مددکاری ایثارگران کرمان، جناب سرهنگ ورزنده، شماره ستاد معراج را پیدا کردم و پس از چند روز توانستم با مسئول امور شهدا صحبت کنم. پرسیدم: «آیا به تازگی تشییع پیکر شهید در تهران داشته اید؟»

گفت: «بله! پنج شهید در روز شهادت مولا امیرالمومنین (ع) تشییع و در خیابان ایران مسجد فائق دفن شده‌اند.»

مشخصات شهدا را خواستم (مشخصاتی مثل محل شهادت، نام لشکر یا تیپ، سن با توجه به آزمایش پزشکی قانونی) وقتی مشخصات را خواند. سومین شهید مربوط به لشكر ثارالله کرمان بود و سنش 16 ساله و محل شهادت هم درست بود. باز هم با همرزم دیگر شهید سرهنگ شهریاری و برادران عملیات جناب سرهنگ ندافیان نقشه منطقه عملیاتی و محل شهادت را تست کردیم و یقینمان بیشتر شد. بلافاصله با دفتر سردار باقرزاده، مسئول پیگیری کمیسیون امور مفقودین مکاتبه كردم و جریان را به آگاهی ایشان رساندم.

با پیگیری‌های که شد، ایشان گفتند كه خانواده شهید را برای زیارت به تهران بفرستيد و به همراه خانواده شهید جهت زیارت قبرش به تهران رفتیم. معلوم شد شهید بزرگوار حمید (حسین) عرب نژاد، پس از حدود 24 سال مفقودیت روی دست روزه داران تهران در روز شهادت مولا امیرالمومنین علی(ع) تشییع و در مسجد فائق به خاک سپرده شده است.
 
پدر شهید می‌گوید: بچه باهوشی بود، اهل نماز، مسجد و درس بود. در سن 16 سالگی تصمیم گرفت به جبهه برود و می‌گفت: تا وقتی در کشور جنگ هست، من نمی‌توانم با آرامش به مدرسه و کلاس درس بروم حالا می‌روم می‌جنگم و بعد از جنگ درس می‌خوانم.

من تا به حال همیشه احساس می‌کردم او زنده است و برمی‌گردد و شاید اسیر شده باشد. شهادتش را باور نمی‌کردم. از زمانی که قبر شهید را در تهران زیارت کردم و از دلایلی که موضوع مفقودیت ایشان را به شهادتش اثبات کرد و پس از 24 سال انتظار، متوجه شدم که شهید شده و در کجا دفن شده، به آرامش رسیدم؛ گویی گم‌کرده چندین ساله‌ام را پیدا کردم.

خواهر شهید می‌گوید: در نامه‌ای به خانواده در زمانی که جبهه بود نوشته: «اگر می‌خواهی مشهور شوی گمنام باش! و اگر می‌خواهی گمنام باشی، مشهورشو و من دوست دارم مشهور شوم.»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 18:9 | نویسنده : کانون مسجد الرضا(ع) |
حـــــجـــــــاب و عـــــفــــــاف به روایت تصویر
عفاف و حجاب از ديدگاه حضرت فاطمه زهرا (س)
شهدای محله مسجد الرضا (ع) شهرکرد
دعای عید فطر (التماس دعا)
طریقه خواندن نماز عید فطر
عــــــــیـــــــــــــــــــد سعیــــــــــــــــــــد فطــــــــــــــــــر مبارک
تصاویر حضور مردم شهرکرد در راهپیمایی روز قدس
رمضان ماهی است که ابتدایش رحمت ، میانه اش مغفرت و پایانش آزادی از جهنم است
شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند
شهدای محله شهید احمد یخچالی
سالروز شهادت استاد مرتضی مطهّری و روز معلم گرامی باد
دانلود نماهنگ و آهنگ ماموریت سخت از حامد زمانی
شهید گمنامی که نشانی مزارش را داد!
تولد حضرت علی و روز پدر به پدران آسمانی (مدافعان حرم ) مبارک
شهدای محله شهید ابوالفتح نظری
میلاد حضرت فاطمه و روز زن بر همه شیعیان مبارک باد
تمنای شهادت
هفت سین مقاومت
سال اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل
بی ریا ترین سفره عید ....
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.